علی جووونمعلی جووونم، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره
مامان مرضیهمامان مرضیه، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره
زندگی مشترکمون زندگی مشترکمون ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره
بابا حسنبابا حسن، تا این لحظه: 35 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

با تو مادر شدم ..پسرم

آخرین پست سال 1393

    این عکس همین الان کرفتم...الان خوابی و من دارم واست مینویسم..پسر عزیزم       سلام.پسر عزیزتر از جانم...عشقم..قلبم..روحم.ساعتهای پایانی ساله و خیلی خوشحالم که باهمیم و تو فرشته ی کوچولو کنارمایی... خدایا هزاران هزاران مرتبه شکرت...خدایا شکرت را چگونه بجای آورم. پسرم اولا ببخش که کم لطف شدم و پست نمیزارم برات .عکسهای 9 ماهگی و جشن دندونیت مونده.. انشالله جبران میکنم..پسرم پارسال این موقع شما تو دلم بودی و چون احتمال زایمان زودرس داشتم خیلی نگران و ناراحت بودم.خونه ی مامان سارا بودم.واقعا دعامیکردم که زود زمان بگذره تا هم تو نیمه ی دوم نشی و هم زود بزرگ شی...اما زمان نمیگذشت..وای بعدا مفصل مینویس...
29 اسفند 1393

بدون عنوان

سلام.سلام صد تا سلام به دوستهای گلم و پسر ماههم... از روز اول بهمن بگم که خیلی اتفاقها این ماه افتاده... اولش رفتنمون به کنسرت بابک جهانبخش ...دومین رفتنمون به راهپیمایی 22 بهمن.و سومین رفتن به کنسرت رامین غزنوی و چهارم رفتن من به تنهایی و رفتن بابایی به تنهایی به کنسرت گروه هفت..هر کدوممون یکروز نگهت داشتیم تا اون یکی بره کنسرت.. سرماخوردگیت از 23 بهمن سروع شد..روز 22 بهمن من فکر کردم دندونت در اومده.آخه ده روز بود شیر نمیخوردی ..از 12 بهمن شیر نمیخوردی بدجور ناراحت بودم.تو سینه ی دختر داییم فهیمه و خاله زهرا و مامان سارا رو میخوری درصورتی که دختر فهیمه سینه ی منو نخورد و به قیافه ام نگاه کرد و شناخت من مامانش نیستم واسه همین نخورد و ...
2 اسفند 1393
1